ادبیات و فرهنگ
درتاریخ 24/4/1390جناب آقای اسفندیارفتحی به مناسبت سومین سال تولددخترش « بهار»، جشنی باحضوردوستان بزرگواربرگزارنمودکه پس ازچندروز، اینجانب بادیدن عکس های آن مجلس ، موضوع را متوجه شدم وقطعه شعری به همین مناسبت باچاشنی طنز، تقدیم حضورش نمودم که البته قبل از سرودن شعر، ایشان اظهارداشته بودند ازهمین الان برای سال آینده و درجشن چهارمین سال تولد بهار دعوت هستید. /نجفقلی محمودی
مبارک باد روزی را که آن نیکو نگارآمد
گلستان غرق شادی گشت ونخلستان به بارآمد
به روزبیست وچارازتیرماه وفصل تابستان
«زیارت1»سبز وخرم شدچومیلاد« بهار»آمد
به یمن مقدمش بگرفته« فتحی» آنچنان بزمی
که« مختاری» ز«دهقاید2»، «غلامی» از«بنار3»آمد
«امید»و«آرش» و«مسعود»و«سجاد»و«مسیحا» و
«امیر»و«ارسلان» وهرکسی ازهردیارآمد
تمام دوستان خندان وباسازودهل رقصان
به جز بی بهره« محمودی » که هیچش درشمارآمد
«جهان 4»ازبهرتنبیه تو باجرم فراموشی
به شکوه نزد« دی بهروز5» و«قاید نامدار6»آمد
بگفتی عفوکن« خانا7» مراتاسال آینده
که بزم شادی جشن «بهارم» را چهار امد
ولی« اسفندیار» ایمن مباش وخودمهیا کن
یهو دیدی که «خان » همراه با یکصد سوارآمد
________________
1= روستای محل زندگی اسفندیارفتحی
2= روستای محل اقامت آقای مختاری ، نوازنده ی سنتور
3= روستای زادگاه محمد غلامی
4=جهانشیر نام دیگر آقای محمودی
5=مادربهروزواسفندیارفتحی
6=پدراسفندیارفتحی
7= خان ، لقب آقای محمودی هنرمند دشتستانی وسراینده ی این شعر
عشق ِ من با سر ِ زلفِ تو تماشایی بود
مطلع ِشعر ِدوچشمان ِ تو غوغایی بود
طرح ِمینیاتوری ِ موی ِ تو برپیشانی
جلوه ی شور، به سردفتر ِشیدایی بود
رطب ازلعل ِلبِ چون شکرت می بارید
قامتت آیتِ شیرینی و زیبایی بود
دزدِ خونخوار ِدلم، ظاهر ِمعصومی داشت
گرچه دزدیده نظرمی زد و حلوایی بود
شعله ی نام ِتوبردفتر ِجانم ای دوست
آتشی بود که درباغ ِ شکیبایی بود
آب درکـُنده ی پوسیده ی جانم خندید
عشق می آمد و آغاز ِ شکوفایی بود
مهر باماهِ تو ورزیدن و پیرانه سری
اول ِِعشق ِ من و آخر ِ رسوایی بود
شیوه ی چشم ِ سیاه ِتوبنازم که دلم
هرچه می دید ازآن شعله ی دریایی بود
آه ازاین دل ِ شوریده که بربادم داد
وای برچشم ِ نظرباز، که هرجایی بود
دشتستان- اسفند1389
به امید غضنفر
برشانه هایت باغی
پراز لانه های عشق
ازهرطرف نسیم بخواند
بوی تو می وزد
نامت همیشه جاری
در گل
در آب
ابرها که به هم می پیوندند
نامت را می نویسند
تا بهار متولد شود
___________
هفته نامه ی نصیر بوشهر - شماره ی 448 – یک شنبه 5 خرداد 1387
به صداقت مجسم : اسکندر احمد نیا
از کوه
سنگی شروه می خواند
در سنگ
گلویی سپید
در من
تو
که ریشه در سپیده داری
مثل آبشار ِ صدای گنجشکان
جاری می شوم
از کوه
تا خلیج
__________
هفته نامه ی نصیر بوشهر – شماره ی 438 تا 440 / دوشنبه 27 اسفند 1386
به استاد ایرج شمسی زاده
پر ِ دیگر کجاست؟
پژواک می شود صدای تو در قرن
و قهقهه ی نیرنگ
درگوش ِ هزاره ها .
شاهنامه به پهنه ی تاریخ گسترده است
ازمیانه ی بیتی برمی خیزی
شغاد می تازد
با اسب ِ اسفندیار
نعره می زنی
« که گفتت برو...»
وداستان دوباره آغاز می شود
نشان ِ خانه ی زال را می پرسی و
پر ِ دیگر کجاست ؟
____________
هفته نامه ی نصیر بوشهر – شماره ی 438 تا 440 / دوشنبه 27 اسفند 1386