ادبیات و فرهنگ
نه کسی را دوست دارم نه رنگی را جز تو که از ابتدای سپیده می آیی درقطره های باران نم نم می نشینی بر این شعر جز دریا که تو را می آورد
تا در سال های آلزایمر چشم هات را داشته باشم
هفتم فروردین 1391 - برکه چوپان
باز گشته ام زراه / باز دریای من سلام
بازهم می دمد نسیم/ باز هم می رسد پیام
ای تو درمان دردها ای نفس درنفس شفا
زخم دوراز دیار را/ چشم تو داده التیام
می دهم دل به نام تو/ می زنم لب به جام تو
مثل دشت سجده می کنم/ مثل کوه می کنم قیام
با تو مست مست می شوم/بی خودی زهست می شوم
جمله کام ودست می شوم/ ای شراب ناب سبز فام
گه طلای ناب می دهی/ گاه سبزه آب می دهی
لحطه لحطه لحطه رنگ رنگ/ دشت دشت دشت نقره فام
عشق یعنی که موج آب/ موج یعنی که شعر ناب
شعر یعنی که چشم تو/ چشم تو ، چشم تو . تمام
برکه چوپان- کنگان - 12/1/1391
نسیم که آمد
بوسه هایم را به مویت سنجاق کن
رسید لازم نیست
نسیم که برگشت
چشمانم بینا می شود
___________
کنگان- برکه چوپان7/1/1391
دیرآمدنم به اندازه ی کافی عذابم داده . چاره ای نبود . نوروز با شما نبودم . حال آمده ام تا حداقل هفته ای یک بار ببینمتان . گرچه از نوروز ، روزهایی گذشته ولی این هدیه مال شما ست . بپذیرید :
نوروزت شاد و روزگارت شیرین
فروردینت خوش و بهارت شیرین
درباغ ِ وجود ، برگ برگت سر سبز
نخلت ثمری باد و کــُنارت شیرین
دوری از تو سخت است
اما
من تمام شب را هل می دهم
تا به دریا بریزم و
انگشتری دلخواهت را بردارم
روزی
ماهی سرخو ی کنار چهار راه
سهم ما خواهد شد .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کنگان - برکه چوپان / 21/12/1390