سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
بهترینِ برادران، کسی است که دوستی اش در راه خدا باشد . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 04 اردیبهشت 21

ر طب ِ شعر ِ مرا  دست براین پنگ بزن

سرکی تا به دل ِ عاشق ِ دلتنگ بزن

من  نگویم که    پیاپی بنوازم   به  پیام

گاه گاهی به من ِ گم شده تک زنگ بزن

کنگان- اول مرداد 1391


 نوشته شده توسط محمد غلامی در شنبه 91/6/4 و ساعت 7:35 عصر | نظرات دیگران()

 

امروز  به لب های تو  آواز ِ سکوت است

ای آنکه لبت غنچه ی باغ ِ ملکوت است

هرصبح، به گلخنده ی سیمای تو ای دوست

تا عصرگهان بر لب ِ خورشید، درود است

نام ِ من اگر بر دهنت نیست  عجب نیست

جایی که پراز نغمه ی داوود و سرود است

بر چهره ی رخشان ِ تو   گیسوی شلالت

گفتم که جهان سوخته درجنگل ِ عود است

دنیا همه جان است و جهان سبز و جوان است

تا  نام ِ بلندت   به  لب ِ چرخ ِ کبود  است

اندام ِ تو برجامه ی جان، شیوه ی تاراست

دستان ِتو برقامت ِ دل حالت ِ پود است

بگذار     ندانی  که  خدای منی     ای یار

یاد ِ تو دراین شعر مرا بود و نبود است

محمد غلامی- دشتستان تیرماه 1391 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در جمعه 91/6/3 و ساعت 12:46 عصر | نظرات دیگران()

چهارمین جشنواره ی شعرمحلی سنگارافتو بهار امسال دردیلم برگزار شد که من نیز یکی از سه داور آن بودم . آقای اسماعیل شهرسبزی طی مقاله ای که دردو شماره ی هفته نامه ی اتحاد جنوب به چاپ رساند ، نگاهی انتقادی به جشنواره داشت و ازآنجا که دربخشی از سخنان ایشان مستقیم و یا غیر مستقیم ، من نیز نشان گرفته شده بودم ، پاسخی به مطلب ایشان نوشتم که درشماره ی آینده ی اتحاد به چاپ خواهد رسید اما ابتدا قسمت اول مطالب ایشان را با هم می خوانیم : محمد غلامی

 

تاریخ: دوشنبه 12 تیر 1391  

 

   از اولش هم دلم آب نمی خورد، به خودم گفتم: چرا چهار سال مداوم در دیلم، تنوع هم که باشد باید به صورت گردشی و نوبتی برگزار بشود، نامه ای که به صورت ِ بی مصرف توی دستمان مانده بود، اسامی 9 نفر از شهرستان برازجان در آن ردیف شده؛ به صورت مدون، مینی بوس شهرستان دشتی در گوشه ی نامه به چشم می خورد که زحمت کشیده می آید جلوی درب کاروانسرای میرزا ابوالحسن خان مشیرالملک برازجان و شماها را سوار کرده به دیلم می برد و برمی گرداند و یا مینی بوس اداره کل فرهنگ و ارشاد، این کار را انجام می دهد؟! و این 9 نفر شاعر برازجانی را به مقصد می رساند، به همه ی شرکت کنندگان این شهرستان که وسیله ی نقلیه نداشتند گفته بودند: سر ساعت 6 یا 7 صبح آماده سوار شدن بر مینی بوس شهرستان دشتی یا اداره کل باشند. لکن ما فراموش کرده بودیم که «دیگ دو مسئولیتی یا شور می شود و یا بی نمک!».
انگار توقعات ما هم خیلی دست بالا بود، زیرا راه های کمربندی زیارت و کلل خودمان و کناره ی خلیج فارس خواص مختلفی هم دارند، از جمله که راننده عابر در یکی از این دو کمربندی را فیل هم برنمی گرداند تا زحمت کشیده و با مسافتی اضافی و دوری باطل به برازجان، این قبرستان متروکه، فرمان بچرخاند و قدم رنجه بفرماید، پتروشیمی که ندارد، قطار استانی که با عرض معذرت، فرمانداری ویژه که چه عرض کنم؛ چاه های نفت و گاز مزارعی، تنگ ارم، چاه پُل اول جاده برازجان به شیراز و نفت بوشکان، آن هم که ذخیره است تا عمر این نسل به پایان آید و نسل دیگری بیاید و متمتع گردد!
راننده ی یکی از این دو پیش بینی شده با تماس تلفنی گفت: شماها کجا هستید، من که دارم از بخش آبپخش می گذرم و به دیلم می روم؛ گفتم (به خودم گفتم) قربون حواس جمع؛ چقدر بی نمک بود که توهم به ریش ما خندیدی!
ولی ما همچنان سرفراز و استوار جلوی درب ورودی کاروانسرای برازجان را رها نمی کردیم. تا این که اتومبیل سواری پرایدی فرا رسید و گفت: شماها هم به دیلم می روید؟ پس بیایید با هم باشیم، گویا این برادرِ شاعر پیشه؛ جزء 9 نفرِ سرگردان بود؛ قدیما گفته بودند: «سرایی پر از دشمن بهتر از خالی بودن» و ما در پراید ایشان جا خوش کردیم، جوانی صبور و سرشار از معرفت و اخلاق نیکو بود.
به طرف دیلم حرکت کردیم و ساعت 8 بعد از ظهر همان روز از دیلم و با همان اتومبیل پراید عازم برازجان شدیم و هیچ اتفاقی در بین راه رخ ننمود؛ و اما سنگار افتو را به اختصار می آوریم، بعد قضاوت با شماست. (1) جلسه ی قهر و آشتی ـ بیشتر شرکت کنندگان از شهرستان دشتی بودند، که طبعا نصف یا بیشترین وقت این نشست را به خود اختصاص دادند، این وضعیت تعادل دعوت شدگان را به هم ریخته بود خصوصا که چند نفر از آن ها، پس از ورود به جایگاه شعرخوانی، اشعار خود را نخوانده و با حالت قهر از سِن پایین آمده و در جای خود آرام گرفتند، این واقعه را منتظرین ِ شعرخوانی «قهر و آشتی» نامیدند چرا که عده ای پا در میانی کرده و آن ها دوباره ظهور کرده و اشعار خود را که محلی و پُر از: اِت، مِیت، شی تو، اِش، گُتُم و برای ما به فارسی (پارسی) ترجمه نمی شده بود.
(2) هیات ژوری ـ دو یا سه نفر بودند 1. آقای محمد غلامی (چقدر آرام و مظلوم و کم حرف) و 2. خانم خدادادی، آیا این همه شرکت کننده شهرستان دشتی که معادلِ یک دوم تمامی مدعوین بودند، یک ژوری که آشنا به تلفظ دشتیانی باشد، نیاز نداشت، تا زحمات برادران و خواهران از شهرستان دشتی به هدر نرود و سبب ِ دلخوری آنان نشود؟
(3) اداره ی ضعیف جلسه (گوینده) ـ ابتدا جناب آقای «کپتان» که می بخشید، اِسپل درست یا بخش های این نامِ خانوادگی را آشنا نیستم؛ پشت تریبون خیرمقدم گفتند، که دیدم او نیز مثل خودم چند سالی از تاریخ انقضاء و مصرفشان سپری گردیده بود. سپس آقای گوینده و معّرف جلسه، توضیحی در مورد واژه ی سنگار دادند که بیشترِ دعوت شده گان متعجب شدند، ایشان گفت: این واژه، سِنگار است نه سَنگار پس از چند دقیقه دوباره با استفاده از تذکر یکی از اساتید حاضر در جلسه توضیح داد که ببخشید، همان سَنگار درست بوده و نه سِنگار، باز به خاطرم دوید که «قسم حضرت عباس یا دم خروس» /اسماعیل شهرسبزی
ادامه دارد...

 


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/5/24 و ساعت 10:50 صبح | نظرات دیگران()

) آقای مجری ـ به نرمی سخن می گفت، گفتاری ;i برای تمامی سالن نارسا بود، دانه درشت های دو ردیف صندلی های اول را بیشتر مورد توجه و خطاب قرار می داد، انگار به بقیه می گفت: شماها در درجه ی دوم اهمیت قرار گرفته اید، این نویسنده، قصد شوخی یا طنز گویی ندارم، این طرز نوشته ها تلخ کامی هایی است که به مذاق هیچ کس خوش نمی آید و اگر در این حدیث گفته می آید، تنها برای اصلاح جلسات بعدی است که در شهرستان های دیگر منعقد می گردد، آقای مُجری اضافه می فرمود که: لطفا سکوت را هم رعایت بفرماید؛
5. به خودم گفتم ـ مثل این که برداشتت با این نشست همخوانی ندارد، پس چرا آمدی، تو که اشعارت را با همنشینی مانند استاد علیمراد فراشبندی و با درخواست کتبی ایشان! به تهران فرستادی، آن هم در 18 سالگی و در جلد 4 کتاب: شعرا و سخن سرایان فارس، تالیف: آقای محمد حسین رکن زاده «آدمیت» صفحات 374 و 375 را به خود اختصاص داده ـ تو، که استاد سید جعفر حمیدی در مقاله «برازجان، خورشید دشتستان» مجله سیراف از نام و اشعارت آورده، تو که همین آقای محمد غلامی در کتاب ِ «رها ز منت باران» بیوگرافی و اشعارِ تو را در 4 صفحه به تفصیل زینتِ گردآوری هایش نموده، تو که آقای دکتر عبدالرسول خیراندیش در کتاب «دشتستان ـ دیروز، امروز و فردایش» به مُعرفیت پرداخته، تو که همان مجله سیراف، اشعار معلم از سروده هایت را چاپ کرده؛ و این تویی که «مقاله وزینِ دیدار از موزه ی لندن» را در شهر لندن، نُت برمی داری و بدون نوبت ظرف 7 روز در روزنامه ی پر تیراژ اطلاعات تهران با تیتر رنگی به چاپ می رسانند، مگر راه را گم کرده بودی؛ حالا به حسابِ یک مداد هم نیامدی، کاش این شعرت را هم نخوانده بودی، چه تغییرات شگرفی بود که حتی اسم جنابعالی را نخواندند؛ تا یک برگ تشویقنامه مثل همان تشویقات متعددی که در خانه محقرت خاک می خورد، اضافه شود. خودم را سرزنش بسیار کردم و کتابم همان دلاوران دشتسستانی را.
6. با مدیر کل... ـ هر طور بود در پایان این نشست خودم را به آقای محمدی، مدیر کُل ارشاد رساندم و پس از معرفی خود، گفتم: آمدم تا اکنون به شما بگویم؛ سرزنش و کوچک شمردن برازجانی ها، سابقه ی طولانی دارد، امروز هم از کنار دژ برازجان شروع و به این ساعت پر از سرزنش و ناچیز شمردن ماها ختم گردید؛ از برازجان 9 نفر شرکت کننده بود که به جز یک یا دو نفر؛ اسمی از بقیه خوانده نشد و تشویق هم نشدند؛ و گفتم سوگند می خورم که از این پس در چنین نشست هایی نیایم و ایشان از راه صمیمت گفتند، هر کس نیاید، تو باید بیایی که جمله ای تشویق آمیز و محبت خیز بود.
7. قول نشست مرتبه پنجم در همان دیلم ـ این تکرار اشتباه چرا؟ خدا را خوش نمی آید، نوبتی هم که باشد باید در مرکز شهرستانی دیگر برگزار شود؛ در این جا ضروریست تا از مهمان نوازی مردم خوب، معتقد و فهیم دیلم تشکری مجدد داشته باشیم، مردمی کم ادعا، آرام و مهربان و متعادل هستند، احساس می شد که خودشان نیز نواقص، اینگونه نشست و برگزاری شعرخوانی را تجربه نموده اند و از نارسایی ها و کمبودها انتقادهایی دارند. حق هم همین است، لکن گردشی بودن و شناخت دیگر نقاط استان را هم نباید از نظر دور داشت. این حق دیگران هم هست. چرا در دشتی، کنگان، دیر، جم و ریز و دست آخر در برازجان، این شهرستان گسترده و یک ثلث تمامی استان و پر چمعیت ترین و بزرگترین شهر و منطقه نباشد، در آخر رفت و برگشت غریبانه خودمان را مدیون آن شاعر شرکت کننده و برادر باکفایت و لیاقتی می دانیم که یکایک ماها را تا درب خانه هایمان بذل محبت فرمودند، شاید درس غیرت آموزی و عبرت دیگران شود.


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/5/24 و ساعت 10:48 صبح | نظرات دیگران()

سنگار افتو در دیلم و چند نکته/محمد غلامی اخیرا مقاله ای تحت عنوان «سنگار افتو در دیلم» به قلم آقای اسماعیل شهرسبزی در شماره های 697 و 699 هفته نامه اتحاد جنوب به چاپ رسید که نویسنده ی آن به چهارمین جشنواره ی استانی شعر محلی سنگار افتو که بهار امسال در شهر دیلم برگزار شده بود، ایراداتی وارد دانسته بود. این قلم ضمن احترام به شخصیت والای جناب آقای شهرسبزی، بنا ندارد به همه ی موارد مطرح شده توسط ایشان پاسخ گوید بلکه در ارتباط با مسایلی که مستقیم یا غیر مستقیم به اینجانب به عنوان یکی از داوران آن جشنواره ارتباط پیدا می کند، نکاتی را بیان می کنم:
آقای شهرسبزی در بخش اول مقاله ی خود در شماره 697 به تاریخ 12 تیرماه 1391 می نویسد: «بیشتر شرکت کنندگان از شهرستان دشتی بودند که طبعا نصف یا بیشترین وقت این نشست را به خود اختصاص دادند» ... با اشعاری «محلی پر از ات، میت، شی تو، اش، گتم و برای ما به فارسی (پارسی) ترجمه نمی شده بود» وی در حالی که اظهار داشته گویش دشتیاتی بیشترین وقت جلسه را به خود اختصاص داده، می نویسد:
«آیا این همه شرکت کننده شهرستان دشتی که معادل یک دوم تمامی مدعوین بودند، یک ژوری که آشنا به تلفظ دشتیاتی باشد، نیاز نداشت تا زحمات برادران و خواهران از شهرستان دشتی به هدر نرود و سبب دلخوری آنان نشود؟»
پیش از پرداختن به این سخنان، به اجمال بگویم که دعوت شدگان افرادی بودند که قبلا اشعارشان به جشنواره رسیده و نامشان از طریق هیات داوران به مسئولین برگزارکننده ی جشنواره اعلام شده بود. داوران جشنواره طی چند مرحله به صورت فردی و جمعی، شعرها را داوری کرده و در نهایت در هر بخش سه نفر برگزیده و 10 نفر برتر را انتخاب کرده بودند و علاوه بر آن ها، چند نفر نیز فقط برای خواندن شعر معرفی شده بودند. بدین سان جمع شرکت کنندگان از شهرستان دشتی که به قول نویسنده، معادل یک دوم تمام مدعویان بود را هیات داوران انتخاب کرده بود که این نشان می دهد، داوری بر خلاف نظر آقای شهرسبزی با گویش «ات، میت، شی تو، اش، گتم» آشنا بوده و توانسته اشعار دشتیاتی را به خوبی قضاوت کند و هنوز هم بر این عقیده می باشد که بهترین انتخاب و قوی ترین داوری را انجام داده است و جای آن نیست که آقای شهرسبزی، نگران هدر رفتن زحمات برادران و خواهران شهرستان دشتی باشد. البته من با این نکته موافقم که وقتی جشنواره ای محلی در سطح استان برگزار می شود، حق این است که نمایندگان تمام گویش ها در مقام داوری حضور داشته باشند.
ایشان در بخش دوم مقاله ی خود در شماره 699 اتحاد جنوب تاریخ 2 مرداد 1391 خطاب به خودش می نویسد:
«... چرا آمدی تو که اشعارت را با همنشینی مانند استاد علیمراد فراشبندی و با درخواست کتبی ایشان به تهران فرستادی آن هم در سن 18 سالگی در جلد 4 کتاب شعرا و سخن سرایان فارس تالیف محمد حسین رکن زاده آدمیت ... تو که استاد سید جعفر حمیدی در مقاله ی «برازجان خورشید دشتستان» مجله ی سیراف از نام و اشعارت آورده. تو که ... مگر راه گم کرده بودی. حالا به حساب یک مداد هم نیامدی کاش این شعرت را هم نخوانده بودی، چه تغییرات شگرفی بود که حتی اسم جنابعالی را نخواندند تا یک برگ تشویق نامه... اضافه بشود» آنچه آقای شهرسبزی اذعان کرده، بر کسی پوشیده نیست چرا که مکتوب و در دسترس همگان است اما این ها دلیل برای انتخاب شعر ایشان نیست و آنچه از آقای شهرسبزی در صفحات کتاب های یاد شده آمده، شعر به زبان فارسی معیار است حال آن که شعر سنگار افتو، شعر با گویش محلی است و این دلیل نمی شود که هر کسی در یک نوع شعر خوب بدرخشد، در نوع دیگر نیز می درخشد وانگهی بر فرض که اشعار فارسی و گویشی ایشان، هر دو در اوج زیبایی و درخشش باشد، باز هم ملاک داوران برای انتخاب شعرها، نام و گذشته ی اشخاص نبود بلکه مبنای قضاوت، همان چند شعری بود که شاعران برای جشنواره ارسال کرده بودند. با توجه به این نکته، اگر شعرهای ارسالی آقای شهرسبزی را نگاه کنیم و انصاف داشته باشیم و نیز جرات این را داشته باشیم که ضمن احترام به شخصیت افراد، فقط شعرهایشان را داوری کنیم، می بینیم که شعر ایشان ضعیف و تقلیدی ابتدایی از شعر دیگران بود.
(به علت دور بودن از آرشیو و کتابخانه ام، نمی توانم مقایسه ی دقیقی ارایه بدهم شما می توانید شعر محلی آقای شهرسبزی با ردیف «ای دوست» را با شعر «شروه» استاد فرج ا... کمالی مقایسه کنید و خودتان قضاوت نمایید.) البته وجود آقای شهرسبزی در جمع شاعران و خاصه جوانان حتی اگر به قول خودشان «چند سالی از تاریخ انقضاء و مصرفشان سپری شده باشد» باز هم مایه ی دلگرمی اصحاب هنر است.
ایشان در بخش دیگری از نوشته هایش اظهار می دارد:
«سرزنش و کوچک شمردن برازجانی ها، سابقه ی طولانی دارد. امروز هم از کنار دژ برازجان شروع و به این ساعت پر از سرزنش و ناچیز شمردن ماها ختم گردید. از برازجان 9 نفر شرکت کننده بودند که به جز یک نفر یا دو نفر، اسمی از بقیه خوانده نشد و تشویق هم نشدند». باید گفت که اگر هنرمندی از شهرستانی یا کشوری در مسابقه ای شرکت کند و مقامی کسب نکند، کوچک شمردن شهرستان یا کشور محسوب نمی شود و اگر هم در جایی، حقی از برازجانی ها ضایع شده باشد، در این مورد، حقی از کسی ضایع نشد. این به دلیل دشتستانی و برازجانی بودن من و خانم معصومه خدادادی (دو تن از سه داور آن جشنواره) نبود بلکه به آن دلیل بود که ما نام اشخاص و شهرتشان و شهرشان را ندیدیم و تنها در قضاوت، خدا را و حق را و وجدان را ملاک گذاشتیم. در پایان برای روشن شدن اذهان خوانندگان عزیز بگویم که از 26 نفر برگزیده در بخش های جوان و بزرگسال، شاعرانی از برازجان (3 نفر) ـ آبپخش، شبانکاره ـ دشتی ـ باغک ـ گناوه ـ کاکی ـ دیر ـ دیلم ـ بردخون و بندر ریگ به عنوان برتر شناخته شدند و از آنان تقدیر و تجلیل شد.
با احترام به استاد عزیز جناب آقای اسماعیل شهرسبزی ـ هفته نامه ی وزین اتحاد جنوب که زمینه ی بحث و روشنگری را فراهم می آورند و همدلی شما خوبان.


 نوشته شده توسط محمد غلامی در سه شنبه 91/5/24 و ساعت 10:43 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   76   77   78   79   80   >>   >
درباره خودم

ادبیات و فرهنگ
محمد غلامی
شعر ، خاطره ، مقاله و...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 73
مجموع بازدیدها: 482912
جستجو در صفحه

لینک دوستان
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
کانون فرهنگی شهدا
بنارانه
اندیشه نگار
ل ن گ هــــــــک ف ش !
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
دیباچه
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
طراحی سایت و تولید نرم افزار تحت وب
پارمیدای عاشق
افســـــــــــونگــــر
جاده های مه آلود
جوان ایرانی
عصر پادشاهان
وبلاگ شخصی مهندس محی الدین اله دادی
•°•°•دختـــــــــــرونه هـــای خاص مــــــــــــن•°•°•
بلوچستان
رایحه ی انتظار
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
نغمه ی عاشقی
بهارانه
محمد جهانی
پژواک
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنیdr.sokhani stamp
****شهرستان بجنورد****
کلکسیون تمبرخانواده شهید محمدسخنی وجمیله رمضان
+O
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
ما با ولایت زنده ایم
عمو
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
طراوت باران
نیمکت آخر
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
هستی تنهاااااا.....
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
♥نقطه سر قبر♥
.: شهر عشق :.
تراوشات یک ذهن زیبا
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام
نرگس 1
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
*×*عاشقانه ای برای تو*×*
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
به تلخی عسل
عشق
@@@باران@@@
دریایی از غم
غدیریه
ऌ عاشق بی معشوق ऌ
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
.:مطالب جدید18+ :.
غزل باران
wanted
آتیه سازان اهواز
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
رویابین
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
کنیز مادر
نوری چایی_بیجار
روان شناسی * 心理学 * psychology
صاعقه
تینا!!!!
مهربانی
خیارج سرای من است
شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة
مشق عشق ناز
سکوت پرسروصدا
دخترونه
ماه مهربان من
خودم وخودش

آشنایی با زبان تات
دلنوشته های یه عاشق!
علم نانو در زندگی
جامع ترین وبلاگ خبری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها ICT - DCL
شایگان♥®♥
خواندنی های ایران جهان
احساس ابری
حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
☻☺♫♪ دو دخـــــــتـــر ♣ ♠
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
جـــــــــــوکـ فــــــــــا
افسانه ی دونگ یی
محمدملکی
دوستانه
جوک و خنده
$عسل، شیرینی قلبها$
fazestan
زادگاهم بنارآبشیرین را دوست میدارم
قلب خــــــــــــاکی نوجوونی
Love
جزیره صداها
معماری
ساعت شنی
سایت گوناگون دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب پزشکی قانونی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب سالمندان دکتررحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
طب اورژانس دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
لوگوی دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه