ادبیات و فرهنگ
آهنگِ دل انگیزِ صدایت زیباست
لبخندِ قشنگِ دل ربایت زیباست
برصفحه ی پیشانی ِ مهتابی ِ تو
گل دسته ی گیسوی رهایت زیباست
ای دوست به دل نورتوخاموش مباد
دل جززشرارِ عشق، درجوش مباد
ازهردوجهان، بریده بادا دل ِ من
یادِ تو به سینه ام فراموش مباد
یادررهِ دوست ترکِ سربایدکرد
یاازسرِکوی اوسفربایدکرد
درعالم ِعشق، غیر ِیکرنگی نیست
ازهرچه دورنگی ست، حذربایدکرد
یارا همه شب هوای کویَت دارم
هرروز، سر ِدیدن ِ رویت دارم
پای طلبی به جستجویت دارم
رویی بنما، که آرزویت دارم
______________
این رباعی ها درکتاب دوسده رباعی دربوشهر- به کوشش عبدالمجیدزنگویی انتشارات لیان- چاپ اول 1386 صفحات 209 تا213 چاپ شده اند.
آخرین بارکه به انجمن ادبی ارشادرفته بودم، آخرین سه شنبه ی سال گذشته بودکه استادحیدرعرفان زنگ زدودعوتم کردورفتم ودوستان رادیدم تاامروز ، که قرابودحال وهوای فردوسی داشته باشدو چنان شد.آقای راستان باابیاتی ازفردوسی شروع کرد. ریاست جلسه رابرعهده داشت . خانم عبدالهی مدرس دانشگاه هم مقاله ای خواندکه بایکی دوجایش موافق نبودم ولی جلسه ی نقدنبود. اوفردوسی راآزادمردی خردمندنامیدوگفت : شاهنامه کتابی است که بیت بیت وحرف حرف آن ریشه درآمال ایرانیان دارد. شاهنامه تقابل خوبی وبدی ونبردمیان آن دواست. اسماعیل شهرسبزی هم آمده بود. نویسنده ی کتاب دلاوران دشتستانی . شعرخواندولی تاآخرجلسه نماندوبه شیرازرفت.نوبت من رسیدوخواندم ونشستم وراضیه راستی نسب آمد. شعرش مثل همیشه زیبابود. لیلا جنگجوهم، نفربعدی بود.اگرچه گفت که شعرش درارتباط بافردوسی نیست، ولی بودومن بعدازاوتشکرکردم که مفاهیم شاهنامه رابه امروز، گره زده است. فخرالدین جوان، غلامحسین سلیمی فرد، اصغراکبری، صفرپور، خانم جلالیان ، خانم قایدزادگان، خانم باقری، همه شعرخواندند. آقای ذوفنون رااول بارمی دیدم ،و شعری خواند. معصومه خدادادی هم بادوشعرنوآمده بود. خانم خدادادی راهمه باشعرمحلی می شناسندوکتابش هم زیرچاپ رفته ولی این بارباچهره ی جدیدی آمده بود.هادی حیدری هم مثل همیشه کوتاه وزیباخواند.حسین دارندهم سرزده آمده بود. رییس پیشین انجمن شعروصاحب دوکتاب . دوغزل خواندوکمی هم حرف زد. گفت : فردوسی بزرگترین شخصیتی است که مبنای کارش بیگانه ستیزی وبیگانه زدایی درادبیات بود...اگراین ها(فردوسی وخیام) رانداشتیم، امروزچه داشتیم؟ مااگربخواهیم دست به قلم باشیم ومطالعه ی عمیق کنیم ، بدون شناخت فردوسی وحافظ وسعدی، به کمال نمی رسیم. کسانی دیگرهم بودندکه خواندندیانخواندندوآمده بودندتابشنوند. سام گزبلندی که وقتی آمد، به استقبالش رفتم ورویش رابوسیدم. اسفندیارفتحی هم بود. صدرالله گرگین، خانم مریم رضایی که نزدش رفتم وبااواحوالپرسی کردم . با فروغ غلامی آمده بود . ساعت هشت واندی بود که برگشتیم . بدون این که به خانه بروم، به سوی منزل استادفرج الله کمالی حرکت کردیم . بافروغ وهمسرم. آقای کمالی شاعربی بدیل شعرمحلی وصاحب کتاب دشتسونی. بیشترپذیرایی می کردوشربت وشیرینی وچای ومیوه می آوردوباخوش امدمی آمیخت. بعدهم ایستادوتشکرکردوچندشعرخواندونشست دوستانه ی ماراآغازکرد. بعدمن خواندم . رباعی ، دوبیتی، مثنوی وبخشی ازمنظومه ی بلند عاشقانه ای درقالب شعرنو. وبحث درباره فردوسی آغازشدونقدوجایگاه آن درایران. جلال خسروی هم شعرخواند. شاعرکتاب« کی وقت داری به هم برویم.» استادایرج شمسی زاده هم مثل همیشه هرجاباشد، محوراست ونگاه ها به اوست. بابیان شیرین خاص خود، ولذت درجانمان ریخت. جوادنگهبان، کاووس کمالی ، اسفندیارفتحی ومصدق حسن انصاری( امروهیچستانی) نویسنده ی مطبوعاتی های نامطبوع من هم خواندند. محمدعلی محسنی هم بودکه دربحث هافعال ترازهمه بود. احمدفکراندیش وحسین قشقایی هم بودند. بعدساندویچ ونوشابه آوردندکه خوردیم وبحث درباره ی زبان فارسی درگرفت. زری شاه حسینی غایب بزرگ این جلسه بود که بیمارستانی شده بود. آقای عوض فرد این خبررااعلام کرد. یکی از هدف های جلسه، بحث پیرامون کتاب زری بود. پری خانه ی تاریک، دومین کتاب اوست که به تازگی بیرون آمده.بعدازشام ، خانم ماهرخ کمالیان شعرخواند. مثل همیشه باحجب جنوبی. مدت هابودکه ایشان راندیده بودم. خانم جلالیان هم چنددوبیتی ورباعی خواند. وارد بامدادشده بودیم که ایرج برخاست ومانیز برخاستیم تا باخاطره ای خوش ، روزی دیگرازعمررابه بایگانی بسپاریم.
همیشه مضطربم
هنوزساقه ی جانم را
هزاردندانه ی ارّه ی غمی
به زهرخند نشسته ست
تنهایم
سبز روییدم
شاخه ی دستم را
سرخ برآوردم
پری زموی سپیدم بردار
درآستانه ی فردا
ققنوس
فرزندِ آتش است
__________________
برازجان- تیر1388
می شکوفم
در نوای گنجشکان
خورشید
می خندد
با دخترکان ِروستایی
دلم
پرواز می کند
درهجوم ِنور
بنار-فروردین-1376
بچه های انجمن ادبی شهر«شبانکاره» برای بزرگداشت فردوسی بزرگوار، همایشی ترتیب داده بودند. شب قبل مرانیز خبردادندکه درآن جاشعربخوانم غافل ازاین که من بدون دعوت نیز دوان به پای بوس فردوسی می رفتم . عصربه موقع رسیدیم. فردوسی دوستان هم آمده بودند. باکمی تأخیرجلسه شروع شد. قرآن وسرودجمهوری اسلامی . محمدبحرینی فردهم مثل همیشه بی ادعاوباحجب خاص خود جلوی فردوسی دوستان آمدوازحضورمردم تشکرکرد. بی شک اوودیگران برای چنین برنامه ای خیلی مایه گذاشته بودند. دکترعبدالله رضایی سخن آغازکرد. خسته بود سخنرانی اودریکی ازدانشگاه های برازجان تمام شده بودوخودرابه اینجارسانده بود.مثل همیشه شیرین می گفت : « شاهنامه ی فردوسی کتابی است که عمده ترین عناصرفرهنگی مادرآن وجوددارد...فردوسی نژادپرست نیست . اونژادآریایی راازجهت مدنیّت برترمی داند.» وی دربخش دیگری ازسخنانش گفت:« فردوسی معتقداست هرشاهی که مردم رادرفقرنگه بدارد ، سقوط می کندوهرشاهی مردمی است، ایستایی دارد.» و« غرض ازبیت های اول شاهنامه این است که ماخردبورزیم . اوبه مانشان می دهدکه هرگاه درجامعه ای عقلانیت حاکم شودمی تواندپیشرفت کند... تک تک ابیات شاهنامه هرکدامشان الگویی ازرفتارهای انسانی رابه مایادآورمی شود که نشانه ی تمدن فرهنگی ست.» . قراربودکه علی دهباشی سردبیربخارا سخنران بخش بعدی باشدولی به علت مشکلی که برایش پیش آمده بود نیامدوآقای استاد رضامعتمدبه جای ایشان سخنرانی کرد. وی به تحلیل نظرهای دکترمرتضوی ومحمداسلامی ندوشن درباره ی فردوسی پرداخت. و گفت که« دکتراسلامی، فردوسی رایک پدیده ی استثنایی درجهان می داند.وفردوسی کسی است که بیشترین حق رابه گردن مردم ایران دارد. فردوسی به مردم ایران شخصیت وحافظه ی تاریخی داده است.» مراسم پذیرایی فرصتی پیش آورد تادقایقی کوتاه درخدمت دکتررضایی باشم. پخش تراکتی ازشعروموسیقی درباره ی فردوسی هم حاضران رابه وجدآوردبعد هم مقاله ی زیبای ابراهیم صالحی بودکه امیدوارم کرد.و شعرخوانی من که ابتدااین روزعزیز راتبریک گفتم واین که : « فردوسی انسانی خردگراست ووکتاب شاهنامه ی عزیز هم کتاب زندگی ست واخلاقی ترین کتاب» ومثنوی « به نام خداوندجان وخرد...» که این روزهاروی وبلاگ گذاشته ام راخواندم . شعررابه ساحت مقدس فردوسی تقدیم کرده بودم. قراربودکه ایرج شمسی زاده هم شعربخواندکه نیامده بودو به جای وی شعرآقای بحرینی فردخوانده شد. بسیاری ازعزیزان رانیز دیدم . دکترعباس عاشوری نژاد ، ناصر علی خواه، مهدی جهان بخشان، جوادنگهبان، علی طوسی، نادرآزاده که درجلسه ازوی تجلیل هم شد، عزیزم اسفندیارفتحی وجابرآبشیرینی و... وپایان جلسه واهداء لوح یادبود. برای شام به منزل محمدبحرینی فردرفتیم. دکترعاشوری ازمن خواست تاکنارش بنشینم وخیلی حرف زدیم . آدرس بنارانه راهم به وی دادم.وبلاگ روستایم بنارآب شیرین. شب ازنیمه گذشته بودکه ازشبانکاره بیرون زدیم. هوای خنک دشت وهم صحبتی باهمسرم ودخترم فروغ و صدای ملکوتی استاد شجریان که دردشت رهاشده بود...