ادبیات و فرهنگ
تمام ِزندگی ِمن سلام بود، سلام
به کوچه باغ ِدلم
نه برگِ زردِخداحافظی
نه بدرودی
دراین سکوتِ سیاه
که ازجوابِ سلام
هراس می بارد
چهارفصل ِ محبت سرداست
می چرخی
می گریزی
خشک سالی هادوباره می روید
گل ِسلام به همراه
_________________
برازجان- اسفند1386
به توکه بهترینی
عشق ِمن باسر ِزلفِ تو تماشایی بود
مطلع ِشعر ِدوچشمان ِتو غوغایی بود
طرح ِمینیاتوری ِموی ِتو برپیشانی
جلوه ی شور، به سردفتر ِشیدایی بود
رطب ازلعل ِلبِ چون شکرت می بارید
قامتت آیتِ شیرینی وزیبایی بود
دزدِخونخوار ِدلم، ظاهر ِمعصومی داشت
گرچه دزدیده نظرمی زد و حلوایی بود
شعله ی نام ِتوبردفتر ِجانم ای دوست
آتشی بود که درباغ ِشکیبایی بود
آب درکـُنده ی پوسیده ی جانم خندید
عشق می آمد و آغازشکوفایی بود
مهر باماهِ توورزیدن و پیرانه سری
اول ِعشق ِمن و آخر ِرسوایی بود
شیوه ی چشم ِسیاه ِتوبنازم که دلم
هرچه می دید ازآن شعله ی دریایی بود
آه ازاین دل ِشوریده که بربادم داد
وای برچشم ِنظرباز، که هرجایی بود
دشتستان- 14/اسفند1389
گفتم که لاله می رسد از راه
گفتم تو . . .
برفِ سیاه
پوشاند
انتظارِ سبزم را
شکستم
در آستانه ی پیری
در سینه ام هنوز ز یادت نشانه ای
در زیرِ چترِ خاک
نشستم هزار سال
امّیدوار تا که بروید
از روزن ِدلم
شورِ جوانه ای
بنار-آبان 1376
در کویری نخل ِتنهایم
چشم بر ره
تا ببینم بر کمرگاهم
دستِ پرونگی
عصرگاهان
تا نسیمی لابلای شانه ام سر می دهد آواز
می دهم تا دور دستِ ره نگاهِ پر امیدم را
بر فرازِ خارها پرواز
شاید رهگذاری
خستگی را بشکند بر سفره ی پنگی
*
دوست دارم
سایه گستر بر سرِ گنجشک ها باشم
بر فرازِ پنجه ی پنگاش هایم
تخم ِکفتر را بر افرازم
در کویری سال ها چشم انتظار
امّا
در تهِ تاپول هایم
یادگاری نیست
جز سنگی
بنار- شهریور1376
گفتا :
چه خواهد رُست از خاک ؟
این گوی ِدر غار
این سنگِ در چاه
این کـُنده ی گم گشته در دود
زاغی ست بر این تخم ِچرکین .
گفتم :
در لانه ی مشرق
مرغ ِفلق بیدار
در اندیشه ی تخمی ست زرّین
بنار-مرداد 1369