ادبیات و فرهنگ
کویر ِخشکِ دل راروح ِآبی
کتابِ زندگی را شعر ِ نابی
به گوش ِخاطرم فریادِعشقی
توتفسیر ِشعاع ِ آفتابی
توجان ِبی قراران راقراری
نسیم ِ صبحگاهان دربهاری
توسرتاپاهمه نوری، بلوری
زلال ِ نقره فام ِ آبشاری
_________
روزنامه خبر شماره 3365 – سه شنبه18/خرداد1372
طبیعت به اضافه ی انسان
عده ای ازجمله " ارسطو"هنرراتقلیدازطبیعت می دانند، اماعده ای دیگرازجمله :آلن"هنرراوشعرراطبیعت به اضافه ی انسان می دانندوآنچه که یک اثرراهنری می کندهمین است. به نمونه های زیرتوجه کنید. سه شعرازسه شاعر، طبیعت درتمام این سه شعر"جیرجیرک" است ویک چیز ولی هرشاعردرشعرخود، خود ِ خودرابه طبیعت اضافه می کندوازیک موضوع، سه شعرمتفاوت پدیدمی آورند. درشعراوجی "جیرجیرک" دوربودن ازدوست وفراق رابه ماالقاء می کندودرشعرباقری همان" جیرجیرک: شب رابه جهان می دوزدودرشعرغلامی، برعکس" جیرجیرک "شب راپاره می کندوبدین ترتیب هرشاعربااضافه کردن خود ِخود به طبیعت، شعر" یکه" ی خودرامی آفریند. شعرهارامی خوانیم :
جیرجیرک
جیرجیرک توی تاریکی
او به یادکیست ، کاینگونه بلند، یکنفس می خواند؟
اوبه یادکیست، کاینگونه مدام؟
جیرجیرک توی تاریکی، آه !
منصوراوجی – آذر67
این خطه کجاست؟
این خطه کجاست؟
کاین زنجره هامدام می دوزند
شب رابه جهان
باسوزن گز
ورشته ی آواز
این خطه کجاست؟
سهراب باقری شهریور71
چون
تاشب به سوگ ماننشیند به مرگ ما
چون جیر ِ جیرجیرک
جر می دهیم شب را
چون جیر ِ جیرجیرک
شب تاسپیده شب را...
محمدغلامی شهریور 71
______________
روزنامه خبر- نگاه پنج شنبه / 10 دی 71
خانواده ی حمیدی ازبوشهرحرکت کردند. ماهم ازبرازجان به راه افتادیم. محمدحمیدی هم باماشین خودش به راه افتاده بود.هوای خوش بهاری و صبحانه درگناوه . دشت های زیبارایکی پس ازدیگری طی کردیم وبه امیدیه رسیدیم. عصربه سوی رامهرمزرفتیم. مناظرزیبای طبیعی خوزستان کم نبودند. درحاشیه ی« رودزرد»توقف کردیم وچای خوردیم وبه آب زدیم. آب به تندی ازبسترسنگ هامی گذشت ودرپایین دست سنگ، کف می کرد.مزارع سرسبزوکـُنارهای تک وتوک وتنومند
، چشم اندازی زیباپدیدآورده بودند.«چم قاسم علی»، روستایی که ندیده می شددوستش داشت باکوچه هایی به نام های : شهریار، نظامی گنجوی، حافظ، خیام، هاتف اصفهانی و...به یاد« یوش» وکوچه های آن افتادم . یوش که بوی نیما، مراتاآنجاکشانده بوددرالبرزمرکزی. غروبگاه به « باغ ملک» رسیدیم. تکه ای ازبهشت. رودوآب وتپه وسبزه وبوتیمارهایی که مثل برف، حاشیه ی آب راسپیدکرده بودند.چادرهارابرپاکردیم. هوای خنک« پارک تلاش». وسرما که کم کم می خزیدومی آمد. آمدماخواب نرفتیم تابامدادان که آوازپرندگان، دلم راهوایی کرد. و شعرهاهم آمدند. درزیرنورونسیم وگرمای چای وحاشیه ی رود. لحظات شاعرانه مدام درجانم سرریزمی شد. ناب وزیبا.« مال آقا»هدف بعدی بود. طبیعت همه چیزرابه آنجا داده بود. درخت وسبزه وکوه وبرف وآب وزیبایی. زیرسایه درختان فرش هاراگستراندیم ومن به تنه تناوردرختی تکیه دادم وپای برآب ودست برشعر.عصربرگشتیم. راه تنگ وطولانی تاشوشترکه خسته کننده بود. درآنجاسراغ دوستی قدیمی راگرفتم ولی موفق به دیدنش نشدم. صبح روزنهم فروردین به سمت« پایتخت مقاومت ایران »، دزفول رفتیم. تابلوی «گتوند»برایم مهربان بود. گتوند رادوست داشتم. شعرهای قیصرامین پورراخوانده بودم.دزفول وساحل زیبای« دز»وقایق سواری روی رود. سراغ یکی ازدوستان راگرفتم . عبدالامیرعلیزاده حداد. سال 64 اورادیده بودم. در ِمنزلشان ازترکش موشک، سوراخ سوراخ شده بود.سال های جنگ. به آدرسی که دادم، آمد. باهمان خصلت های خوب قدیم. شوخ طبع وخندان. اورادرآغوش کشیدم. خیلی تفاوت نکرده بودجزآن که حالادکترشده بود.دکترای حقوق ازدهلی هند. مارابه زوربه خانه شان بردوشب راآنجاگذراندیم. ازسعیدخورشیدی گفت. دیگردوست دوران تحصیل ازرامهرمز . خورشیدی به جبهه رفته بود. تیربه دستش ودوچشمش خورده بود. فرمانده ی عراقی، تیرخلاص رانیز به اوشلیک کرده بود. سه روزبعدگروه امدادعراق اورابازخمی هابه بیمارستانی درعراق برده بودندوپزشکی اوراعمل کرده بودوهنگامی که عراق، تعدادی اسیررابه طوریک جانبه آزادکرده بود، آقای خورشیدی هم به طرزمعجزه آسایی ، باآنان برگشته بود. اوجزو30 نفری بودکه عراق آزادکرده بود. خورشیدی که به طورمطلق کورشده بود، دچاردل دردشدیدی می شودواورابرای درمان می برند. فرمانده ی اردوگاه عراقی که اورادرنهایت ناتوانی می بیند، بدون اینکه اسمی ازاورادرلیست باشد، می گویدکه این راهم بفرستیدکه وجودش هیچ نفعی ندارد. آقای دکترعلیزاده باجزییات تمام، ماجرارابرایمان تعریف کردوگفت الان آقای سعیدخورشیدی، دررشته ی حقوق ، دکتراگرفته است وزنگ زدتابااوصحبت کنم . خواب بود. صبح روزبعددرحاشیه ی رودزیبای دز، آنجاکه به« کـَت »معروف است، نشستیم.نان داغ محلی وآش وآب های آرام دز. حداقل یک روزکامل لازم بودتابنشینم ولذت ببرم ولی مجبوربه ادامه ی سفربودیم. به نمایشگاه هواپیماهای شکاری درپایگاه چهارم شکاری شهیدوحدتی رفتیم. گوینده ای به طوردایم مارادعوت می کردتاساعت 11صبح شاهدهنرنمایی خلبانان باشیم ولی هرچه درآن آفتاب سوزان منتظرماندیم، خبری نشد. به یکی ازمسؤلان آنجاگفتم که وقتی هماهنگ نیستید، چرامردم رابیهوده نگه می دارید؟ گفتم که این بی برنامگی شمارا منعکس می کنم. وقتی به شوش رسیدیم ازشدت خستگی وسردرد، خوابیدم. عصر، همراهان مابه منطقه ی جنگی فتح المبین رفتندومن در« ویندی پارک» چادرزدم وباچای وبیسکویت وشنیدن گزارش بازی استقلال وپیروزی ازرادیو، اندکی به آرامش رسیدم.صبحدمان روز11فروردین بود. نم ورطوبت ازچادرهایمان می چکید.پس اززیارت حضرت دانیال نبی(ع)، به سوی اهوازرهسپارشدیم. دربین راه به سوی معبد«چغازنبیل» رفتیم. باوجودی که پیش ازاین نیزآنجارازیارت کرده بودم، ولی بازهم ازعظمت آن معبد3-4هزارساله، درشگفت شدم. زیبایی آن جانیزآن قدربودکه به یک روزحداقل زمان نیاز باشدولی چاره ای نبود.صبحانه رازیرکهورهای حاشیه ی گندمزاران چم روددزخوردیم وحرکت کردیم. مسیری راانتخاب کرده بودیم که ابتدابه« شلمچه »برسیم.درآن منطقه درطول جنگ، عملیات بیت المقدس، رمضان، کربلای 4-5-8وبیت المقدس7انجام گرفته بود.ازخرمشهرگذشته وبه آبادان رسیدیم. آبادان رادربدترین ساعات ترافیکی آمدیم. ابتدای غروب، شب جمعه وپیروزی تیم فوتبال صنعت نفت برمس کرمان. همین یک موردآخرکافی بودتاخیابان های کوتاه راهم دربیشترین زمان ممکن طی کنیم.در« پارک معلم» توقف کردیم وچای خوردیم آنگاه به« مرکزنمایشگاه های بین المللی منطقه ی آزاداروند» رفتیم . بامدادجمعه12/1/90به سمت برازجان حرکت کردیم. وقت ناهاربه شهرستان دیلم رسیدیم. به مسجدامیرالمؤمنین(ع) که مصلای نمازجمعه هم بودرفتیم . درآنجابرای مسافران غذاتهیه می شد. سفارش غذاراداده وپول راپرداختیم.هنگامی که سفره گستراندیم ونشستیم، بوی بدِ برنج گندیده، باعث شدتا غذاهاراجمع کنیم وپس بدهیم. سپس بیرون آمده به ساندویچ بسنده کنیم وخودرابه برازجان برسانیم.
به علی روزبه
شب
بر ریل های ثانیه ها
سرشار از سکوت .
من
فندکِ طلایی شعرم را
به مسافران هدیه می دهم .
بر عابران ِجاده ی زنگارین
بر سفره ی سپیده
زرده ی خورشید
گوارا باد !
شیراز- اردیبهشت 1371
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام .
پس ازغیبتی چندروزه افتخاردارم تامجدداً درخدمت شماخوبان باشم. می خواستم باکارهای جدیدآغازکنم اما عزیزانی ازمن خواستندتامعنی آخرین شعرمحلی وبلاگ رابه فارسی معیاربنویسم. ازآنجایی که اطاعت ازامرآن خوبان برمن فرض است، دوباره شعر گپِ عشق رااین باربامعناییی مختصربیان می کنم . بادرودی دوباره.
گپِ عشق ِ خش ِ ازبُنگِ مغرَو تاسحرگفتن
سی باند هِ ی تـُوقفس خَشترچن ِ ازبال وپَرگفتن
ازاول غروب تاسحرگاه، حرف ازعشق گفتن، خوش است
برای پرنده ی درقفس، چه چیزی خوش ترازپروبال گفتن است؟
نویمودردم ِ آلِی بنالـُم تـُوبُرِمردم
خدایا تاچق ِ سی خاطرِ درتا ودرگفتن
نمی شوددردم رادرمیان مردم آشکاربگویم
خدایاتاکی باکنایه حرف بزنم (سی درمی گوکه درتابشنفه - برای درکوچک می گوید، تادربزرگ بفهمد- ضرب المثلی دردشتستان)
نواوی چاق قِیلون تاخُرنگـَل بـِلتشاویدن
نِتِرسُم سیت بُگـُم پُی نغمه ی فِرقی خوَرگفتن
قلیان چاق(آماده) نشدتااینکه زغال های آتش گرفته، خاکسترشدند
نتوانستم همراه باقلیان کشیدن، برایت حرف بزنم وخبربگویم
شوِتیتِ یدَس کارُم فقط سی کور رخصیدن
تـُوغـُمبَه کِل زدن دردِدلم سی گوش ِ کرگفتن
درشب یکدست ظلمانی، کارم برای کوررقصیدن است
درشدت کل زدن(شادمانی وسرور)کارمن باافرادکر، درددل کردن است
مواُنـّاغَچّه ی خشکم نوِیمُم چُوکلی عُمرَا
گپِ تـَش محض ِ شَق کردن بُیَس سی چوِترگفتن
من مثل چوب خمیده ی تیرکمان (چوبی به شکل عدد8)هستم وهیچ گاه مثل چوب کلی(چوبی صاف برای نوعی بازی) نمی شوم
برای مستقیم کردن چوب کج، باید باچوب تر، ازآتش سخن گفت
نبوتـُوفکرِرفتن اِی نمی خِی بُک بگیرُم سیت
چه سَختِ قصّه ی چرویتِ تـُوگوش ِ کِپَرگفتن
اگرمی خواهی مثل آتش برایت شعله ورنشوم، به فکررفتن نباش
زیراحکایت کبریت رادرگوش کپر(سقفی ازشاخ وبرگ درختان)گفتن، بسیارسخت است
شکرمکتیوِعمرُم! کِی میا روزی که بی پَروَند
تـُوگوش ِ نیمبلی دل سَرکنی شروهِ ی ثمرگفتن
ای یارکه مثل نخل شیرین هستی، کی آن زمان می رسد که بدون پروند(وسیله ای برای بالا رفتن ازنخل)،
ظرف جان مرا، لبریز ازآوازمیوه هایت کنی؟
برازجان – دی 1384
معنی واژه های گپ عشق
________________
آ
آلیaaley- = آشکار
ا
اناonnaa- = مثل
ب
بک گرفتنbok-…- = گرگرفتن
بنگ مغرو bong-e-maghrow- = اول مغرب
بیسboyas- = باید
پ
پروندparvand- = وسیله بالا رفتن از نخل
چ
چاق= آماده- برای قلیان به کار می رود
چرویتchervit- = کبریت
چوکلیchu-keli- = چو(چوب)+(کلی= نوعی بازی)
خ
خرنگلkhoreng-al- = خرنگ (چوب آتش گرفته که شعله ی آن خاموش
شده وسرخ باشد )+ل(علامت جمع)
س
سرکردن= شروع کردن
ش
شکرمکتیو …-maktiv- = شکرومکتیو- دونوع نخل باثمرشیرین(کنایه ازیار)
غ
غچهghachche- = شاخه ی به شکل هفت یا هشت
ف
فرقfergh- = پک زدن به قلیان
ن
نیم بلیnim-bal-i- = ظرفی بافته از برگ نخل برای حمل خرما